حیران

مجموعه اشعار پارسی

بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت

آن وزیر از اندرون آواز داد

کای مریدان از من این معلوم باد

که مرا عیسی چنین پیغام کرد

کز همه یاران و خویشان باش فَرد

روی در دیوار کن تنها نشین

وز وجود خویش هم خلوت گُزین

بعد ازین دستوریِ گفتار نیست

بعد ازین با گفت و گویم کار نیست

الوَداع ای دوستان من مُرده‌ام

رخت بر چارم فلک‌ بَر بُرده‌ام

تا به زیر چرخ ناری چون حَطَب

من نسوزم در عَنا و در عَطب

پهلوی عیسی نشینم بعد ازین

بر فرازِ آسمانِ چارمین