حیران

مجموعه اشعار پارسی

بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن

جمله گفتند ای حکیمِ رخنه‌جو

این فریب و این جفا با ما مگو

چارپا را قدر طاقت بارْ نِهْ

بر ضعیفان قدر قوّت کارْ نِهْ

دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویَست

طعمهٔ هر مرغْ انجیری کِیَست

طفل را گر نان دهی بر جای شیر

طفلِ مسکین را از آن نانْ مُرده گیر

چونک دندانها بر آرد، بعد از آن

هم بخود گردد دلش جویای نان

مرغِ پَر نارُسته چون پرّان شود

لقمهٔ هر گربهٔ درّان شود

چون بر آرد پر، بپرّد او بخوَد

بی‌تکلّف بی‌صفیرِ نیک و بَد

دیو را نطقِ تو خامش می‌کند

گوشِ ما را گفتِ تو هُش می‌کند

گوش ما هوشست چون گویا توی

خشک ما بحرست چون دریا توی

با تو ما را خاک بهتر از فلک

ای سِماک از تو منوَّر تا سَمَک

بی‌تو ما را بر فلک تاریکیَست

با تو ای ماه این فلک باری کیَست

صورتِ رِفعت بود افلاک را

معنی رِفعت روانِ پاک را

صورت رِفعت برای جسمهاست

جسمها در پیش معنی اسمهاست