حیران

مجموعه اشعار پارسی

غزل شمارهٔ ۵۳

منم که گوشهٔ میخانه، خانقاهِ من است

دعایِ پیرِ مُغان، وِرْدِ صُبْحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک

نوایِ من به سَحَر، آهِ عُذْرخواهِ من است

ز پادشاه و گِدا، فارِغم بِحَمْدِالله

گِدایِ خاکِ دَرِ دوست، پادشاهِ من است

غَرَض زِ مَسْجِد و مِیخانه‌ام، وِصالِ شماست

جُز این خیال ندارم، خُدا، گُواهِ من است

مَگَر به تیغِ اَجَل، خیمه بَرکَنَم ور نی

رَمیدن از دَرِ دولت، نه رَسْم و راهِ من است

از آن زَمان که بر این آسْتان نَهادم روی

فَرازِ مَسْنَدِ خورشید، تِکْیِه‌گاهِ من است

گُناه اگرچه نبود اختیارِ ما، «حافظ»!

تو در طریقِ اَدَب باش، گو گُناهِ من است